Professional Documents
Culture Documents
1
حجاريها و کتيبههاي بسياري در کوه بيستون از زمان هخامنشيان باقي مانده که شهرت
جهاني دارند .در اين کتيبهها تصوير برجسته داريوش کبير به حالت ايستاده که بالي سر
داريوش ،فروهر اهورامزدا بال گشوده است و در زير پاي داريوش ،گئومات خائن از
پشت به زمين افتاده و داريوش پاي خود را بر سينه گئومات نهاده ،حکاکي شده است.
پشت سر داريوش دو نفر از رجال ايستاده و 9نفر اسير دست بسته نيز در تصوير ديده
ميشوند .اين نقشها سه متر ارتفاع و شش متر طول دارند.
کرمانشاه از نقاط حساس و استراتژيک کشور بوده و در قديم در مجاورت امپراتوري
عثماني و اکنون در همسايگي عراق است.
در جنگ جهاني دوم به خاطر اين مجاورتها سربازان مهاجم که در کرمانشاه اردو زده
بودند ،براي تفريح به اين کتيبهها تيراندازي ميکردند .به همين خاطر بخشي از اين
نقشها دچار آسيب شدهاند.
برخي از اين کتيبهها به دستور داريوش نوشته شدهاند و برخي نيز به زبان يوناني که
کتيبه پارتي از آن جمله است.
وجود اين کتيبه يوناني نشان ميدهد سپاهيان اسکندر خشنتر از آنچه که در کتابهاي
تاريخي يونان نگاشته شده با ايران مغلوب رفتار کردهاند به حدي که ايرانيان حتي نوشتن
خط ميخي را نيز فراموش کردند ،در غير اين صورت هيچ دليلي براي نوشتن کتيبهها با
خط يوناني توسط پارتيان وجود نداشت.
کتيبههايي که به دستور داريوش بر سينه کوه بيستون نگاشته شده است ،به خط بابلي و
پارسي در چهار ستون حک شده که ارتفاع هر ستون حدود 2متر است.
اين کتيبه مجموعا 650سطر دارد که در واقع يک کتاب تاريخ مختصر از دوران هخامنشي
است.
همچنين داريوش در کتيبه بيستون مطالب زيادي راجع به خود و خانوادهاش گفته است.
او از دروغ نفرت داشت و اين نفرت خود را در همه خطهاي اين کتيبه به طور مکرر
آورده است .همچنين وي نگراني خود را از اين که گذشت زمان موجب فرسودگي کتيبه
بيستون شود چنين ابراز داشته است« :اگر تو اين کتيبهها و اين حجاريها را ببيني و آنها
را خراب کني ،اهورا مزدا تو را بکشد و نسل تو منقطع شود و هر چه تو ميکني ،اهورا
مزدا آن را خراب کند».
مطالعه کتيبه بيستون از زمان حمله اسکندر به بعد در اذهان ايرانيان به فراموشي
سپرده شد ،اما امروزه دانشمندان ،تاريخ نويسان و جهانگردان بسياري در پاي کوه
بيستون ميايستند و نظارهگر اين کتيبه هستند.
بيستون ،گنجينه تاريخ بشري
2
براي عبوري سريع بر تاريخ از آغاز تمدن بشري تا دوره صفويه شايد نتوان جايي را به
تکامل بيستون يافت.منطقه تاريخي و اکوتوريستي بيستون در 25کيلومتري شرق
کرمانشاه در مسير کرمانشاه به تهران و در جوار کوه بيستون قرار دارد.
کوه بيستون از زمانهاي دور داراي اهميت و تقدس فراواني بوده و به همين دليل از هر
دوره تاريخي اثري را در خود جاي داده است.
بدين ترتيب بيشک ميتوان بيستون را گنجينه تاريخ بشري ناميد .علوه بر آثار تاريخي
کهن و موقعيت مکاني و چشماندازهاي طبيعي ،اين کوه از لحاظ ورزشي نيز داراي
جايگاه و مقام ويژه اي است.
ديواره بيستون يکي از هفت ديواره معتبر جهان براي صخره نوردي است و وزرشکاران
بسياري از نقاط مختلف جهان براي صعود از اين ديواره را به کرمانشاه ميکشاند.
3
آن دوران بيشتر نوشتارهاي کتيبهاي است .چرا که کاربرد کتيبهها در آن دوران بيشتر
بوده و اسنادي هم که به معناي خاص کلمه سند تلقي ميشوند ،همين کتيبهها هستند.
اهميت کتيبهها ،از خصوصيت مهم آنها ناشي ميشود .کتيبهها به طور عمده در زمان
تکلم همان زباني که بدان نوشته شدهاند ،به نوشتار در آمدهاند .يعني هيچگاه اتفاق
نيفتاده که پس از مرگ يک زبان ،کتيبهاي به همان زبان نوشته شود .اين مشخصه مهم
در مورد متون نوشتاري صادق نيست .اين خصوصيت سبب شده کتيبهها ،پيش از آن که
از نظر موارد مختلفي چون مسايل تاريخي ،آييني ،مالي و ...مورد استفاده و استناد قرار
گيرند ،يک «سند زباني» بسيار مهم محسوب شوند .به عبارتي ،کتيبهها در درجه اول
«اسناد زباني» هستند و ما به منظور کاربردهاي ثانويه آنها را به اسناد تاريخي ،حقوقي،
مالي ،اداري ،آييني ،اساطيري و ...طبقه بندي ميکنيم.
ممکن است پس از مرگ يک زبان ،کتابي به همان زبان ،تدوين و نگارش شود .يعني پس
از اتمام دوره تکلم زبان ،نويسنده با توجه به الگوي زباني ،متني را به آن زبان بنويسد.
هنگامي که چنين اتفاقي ميافتد ،نوشتار مورد نظر ارزش ادبي ،ديني ،فرهنگي،
اسطورهاي و ...پيدا ميکند ،اما در مطالعات زباني کاربردي ندارد و سند محسوب
نميشود .اوستا همين وضعيت را دارد .مبداء تاريخ زبان ما ،کتيبههاي هخامنشي هستند.
چرا که تاريخ نوشتار کهنترين سند به يک زبان ،مبدا تاريخ آن زبان و ملت به حساب
ميآيند .اين در حاليست که اوستا از نظر زباني بسيار کهنتر از کتيبههاي هخامنشي
است .اما نوشتار آن بسيار جوان تر است .به عبارت ديگر متن آن در زمان ساسانيان
نوشته شده و اين به معناي نوشته شدن اوستا در زمان عدم رواج زبان است .اين امر
سبب مخدوش شدن درجه استناد متون کتابي ميشود ،چرا که پس از گذر چند هزار
سال ،تشخيص زمان دقيق تقرير متن ،مشکل است.
کتيبههاي پيش از اسلم در ايران اکثرا متعلق به پادشاهان و رجال درجه يک سياسي و
ديني کشور و در توصيف فعاليتهاي آنها يا شرح وقايعي است که در زمان حکومتشان
رخ داده .لذا در زمان تکلم زباني به تحرير در آمده که پادشاه و مقام سياسي ديني ،نيز
به همان زبان صحبت ميکرده است.
تعدادي از کتيبههاي داريوش در وصف اجداد اوست ،يعني کساني که پيش از او زندگي
ميکردهاند .به عنوان مثال کتيبهاي که براي «ارشام» نوشته شده به احتمال قريب به
يقين ،پس از مرگ او تحرير شده است .اما اگر اين اتفاق هم بيفتد ،يعني پس از مرگ
شخصي براي او کتيبهاي بنويسند به يقين ،در زمان تکلم زبان اين اتفاق افتاده .اين گونه
نيست که شخص از بين رفته باشد ،زبان هم از بين رفته باشد و در يک دوره ديگر براي
4
او کتيبهاي به زبان فراموش شده ،بنگارند .در واقع اين امر است که درجه سنديت
کتيبهها را بال برده است.
بايد کهنترين سند را با توجه به مبدا تاريخ زبان يک ملت بسنجيم .کهنترين اسناد
بازمانده به زبانهاي ايراني ،کتيبههاي هخامنشي ،متعلق به 2500سال پيش و به زبان
پارسي باستان است .همه آنها از نظر مطالعات زباني و تاريخي بسيار مهم هستند اما،
کتيبه بيستون داريوش به معناي واقعي يک سند است .به عبارت ديگر کهنترين سند
تاريخي در زبانهاي ايراني که با معناي امروز سند تاريخي نيز هماهنگي دارد ،کتيبه
داريوش در بيستون است.
به اين دليل که داريوش در اين کتيبه تمام وقايع سالهاي آغازين سلطنت خود را ،با
اعلم زمان ،مکان و اعداد دقيق ،شرح داده و با بيان جملتي تمام اتفاقات ياد شده را
تاييد کرده است .به معناي امروزي با اين کار سند تاريخي خود را امضا کرده است.
داريوش در آغاز ستون چهارم اين کتيبه ميگويد« :اين است آنچه من در همان سال پس
از پادشاهي انجام دادم .من 19نبرد کردم ».او در تمام اين 19مورد ،علت بروز جنگ،
سرکردگان شورشها و جنگها ،ادعايي که به استناد آن شورش و جنگ برپا شده ،نام
فرمانده سپاهيان خود و ...را به طور کامل شرح داده است .پس از پايان توصيف هر
کدام از اين وقايع زمان دقيق وقايع را نيز ذکر ميکند .از همه اينها مهمتر ،در پايان،
داريوش ميگويد« :مواردي که در اين کتيبه آمده دقيقا همان مواردي است که من انجام
دادهام ،مبادا که دروغ به نظر آيد ».داريوش با اين کار اين سند را امضا کرده است و
هيچ سندي در تاريخ ايران پيش از اسلم اين ارزش و سنديت را ندارد.
کتيبهها در دورههاي مختلف متفاوت هستند .کتيبههاي دوره هخامنشي صرفا متعلق به
پادشاهان هخامنشي است .در آنها ،يا وقايع تاريخي ذکر شده يا نسب نامه و شجره نامه
هستند .البته در اکثر کتيبهها پيش از بيان واقعه ،پادشاه نسب نامه خود را ذکر ميکرده
است .بعضي از کتيبهها هم شرح ساختن يک بنا است .مثل کتيبه ششم داريوش در
شوش که چگونگي ساختن يکي از کاخها را توضيح ميدهد .در نتيجه در کتيبههاي
هخامنشي چيزي جز وقايع تاريخي شاهانه ديده نميشود.
مجموعهاي متعلق به دوره هخامنشي ،در بر گيرنده اسناد مالي و اداري وجود دارد .اين
مجموعه از الواح گلي ،يا به زبان و خط ايلمي و يا به زبان و خط آرامي است .مورد
اخير مجموعهاي تحت عنوان متون آييني را تشکيل ميدهد .اين الواح بسيار کوتاه و در
عين حال بسيار مهم هستند و مسايل گوناگوني را روشن ميکنند.
وضعيت کتيبهها در دورههاي بعد ،اندکي تغيير ميکند .از دوره پارتي کتيبههاي زيادي در
دسترس نيست .اما از دوره ساساني کتيبههاي زيادي وجود دارد .در زمان ساسانيان
5
ديني نيز داراي کتيبه هستند .اين امر سبب علوه بر پادشاه ،رجال درجه يک سياسي
تفاوت نوع اسناد کتيبهاي دوران ساساني با دوره هخامنشي ميشود .کتيبههاي پادشاهان
ساساني از نظر مندرجات داراي همان خصوصيات کتيبههاي هخامنشي است ،اما رجال
ديني اغلب به شرح خدمات و فعاليتهاي خود پرداختهاند .در راس اين نوع سياسي
کتيبهها ،کتيبههاي چهارگانه «کرتير» ،موبدان موبد چند پادشاه ساساني است .در
مجموع ،تمام آثار کتيبهاي بازمانده از دوران پيش از اسلم به دليل مقارنت با زمان تکلم
زبان براي ما ارزش سندي دارد .هم بيستون که به معناي عام و خاص کلمه يک سند
است و به نوعي امضا شده ،هم کتيبههاي بدون مهر و امضا و ...علوه بر اين ،به
مجموعه اسناد کهن بايد سکهها ،مهرها ،گورسنگها ،گلوشتها (اثر مهر) و لوحهاي گلي
را هم اضافه کنيد .اينها از نظر مطالعات تاريخي و زبان شناسي ،سند محسوب
ميشوند.
کتيبههاي ايراني اغلب 2يا 3زبانه هستند ،اين کتيبهها بايد در طول زمان ماندگار شوند،
اگر يک تحرير از بين رفت ،نسخه ديگري بايد وجود داشته باشد ،در ضمن با توجه به
وسعت قلمرو امپراطوريهاي پيش از اسلم ايراني ،بايد به گونهاي نوشته ميشدند که
تمام اقوام ساکن در سرزمين ايران بتوانند آنها را بخوانند.
اصل کتيبه و به اصطلح ما تحرير اول هميشه به زبان مادري و بومي شخصي بود که
کتيبه به دستور او نوشته ميشد .در دوره هخامنشي تحرير اول کتيبهها ،به زبان پارسي
باستان است ،زبان مادري پادشاهان ايراني .تحرير دوم به زبان قوم مغلوب است ،يعني
قومي که صاحب کتيبه قدرت و سلطنت را از آنها گرفته .هخامنشيها سلطنت را از
ايلميها گرفتند .لذا تحرير دوم کتيبههاي هخامنشي هميشه به زبان ايلمي است .زبان
سوم ،زبان ميانجي آن روزگار است .زباني که کارکرد زبان انگليسي امروزه را داشته
است .در زمان هخامنشي اين زبان سوم اکدي است.
کتيبههاي 3زبانه در دوره ساساني به زبان پهلوي و پارتي و يوناني است .ديگر آثار
نوشتاري نظير کتابها ،گورسنگها ،سکهها و ...به زبان پهلوي است .به طور کلي زبان
ثابت و خط ميتواند در شکلهاي گوناگون باشد ،متغير باشد .خط بکار رفته در کتيبه با
خط متون کتابي تفاوت دارد .اين تفاوت به دليل محدوديتهاي سه گانه کتيبه است.
محدوديت نوشتاري ،محدوديت مکاني و محدوديت زماني .اين سه دشواري خيلي چيزها
را عوض ميکند .پادشاهي که دستور نوشتن کتيبه را ميدهد ،آن را در کوتاهترين زمان
ممکن ميخواهد .پس زمان مساله مهمي است .کتيبه بايد تند ،سريع و در عين حال
صحيح نوشته شود .به علوه ،کتيبهها يا در دل کوه و در ارتفاعي بسيار زياد يا مکاني
صعب العبور و يا در مکان مورد دلخواه شخص دستور دهنده حک شدهاند .تصور کنيد
6
نوشتن 5ستون و در 414سطر در بلندي تقريبا 75متر از سطح زمين ،در سينه کش کوه
بيستون بدون هيچ وسيله حفاظتي چقدر مشکل است .اين دشواريها محدوديت مکاني
ايجاد ميکند و سبب تغيير شکل خط ميشود.
به دليل دشواري نوشتار ،نوع خط نميتواند خط کتابي با انحناهاي زياد باشد .با چکش و
تيشه نميتوان پيچشهاي خط کتابي را بر سنگ حک کرد .خط کتيبهاي داراي خصوصيات
و زواياي هندسي است .اين محدوديتها در شکلهاي گوناگون در سکهها ،گورسنگها
و ...وجود دارد و سبب تغيير شکل خط ميشود .به عنوان مثال سطح سکه کوچک است
و کلمات در کوتاه ترين شکل ممکن بايد بزرگ ترين مفاهيم را بيان کنند .لذا خط پهلوي
کتيبهاي با خط پهلوي کتابي ،و خط سکهها و گورسنگها و ...تفاوت دارد.
کتيبهها داراي تذهيب و آرايش نيستند .براي زيبايي و کمال آنها در نهايت از نقش برجسته
استفاده شده ،آن هم نقش برجستهاي در ارتباط با مفهوم و متن کتيبه .مثل نقش
برجسته بيستون که در رابطه با متن کتيبه بيستون است.
کهنترين شکل تذهيب در متون کتابي نيز در متنهاي مانوي ديده ميشود .در متنهاي
پهلوي ،تنها کاري که براي زيبايي متن صورت گرفته ،استفاده از رنگهاي گوناگون در
نوشتن واژهها است .البته در مواردي تصوير وجود داشته اما چيزي مشابه تذهيب به
معناي امروزي در آنها ديده نميشود .مينياتور ايراني ،برگرفته از آرايشهاي متون مانوي
است.
داريوش به دشمنان خود تهمت نميزد
7
پيش از ميلد) بر ميآيد؛ در زبان يوناني آنرا به شكل ب َ غيستانن ميشناختهاند .اين نام
در آث ار جغ رافيانويسان پس از اس لم و نيز با اقتباس آن ،در زب ان ان گليسي و
بعض ي ديگر از زبانهاي اروپايي ،به گونه تلفظ پهلوي آن يعني ب ِ هيستون شناخته شده
است .يادمان داريوش بزرگ شايانترين و باشكوهترين يادمانهاي كهن منطقه بيستون،
سنگنگاره و سنگنبشته داريوش بزرگ (يكم) هخامنشي ( 486 -521پيش از ميلد) است
كه در حدود سالهاي 520پيش از ميلد ،در كنار راه و بر سينه پرتگاهي دور از دسترس
با دهها متر بلندي از سطح جاده و در برابر چشمه بي ستون تراشيده شده است .اين اثر
با حدود 20متر درازا و 8متر بلندا ،بزرگترين سنگنبشته جهان است و از آن در كتابهاي
بسياري از نويسندگان و جغرافيانويسان قديم ياد شده است.
ما ميتوانيم از داريوش به خاطر نگاشتن كتيبة تاريخي بيستون ،به عنوان كهنترين
تاريخنويس شناخته شده ايراني نام ببريم .همچنين به همين ملحظه ،كتيبه بيستون
ي شناخته شده ايراني بشمار ميرود .اين نبشته كه تا پايان ستوننخستين متن تاريخ ِ
چهارم ِ متن پارسي باستان ،رويدادهاي سال نخست پادشاهي داريوش را بازگو ميكند؛ به
جز ارزش تاريخي ،يكي از كهنترين منابع اعلم در زبانهاي ايراني است و براي بررسي
دگرگوني واژگان ايراني ،نامهاي كسان ،شهرها ،رودها ،كوهها و نيز براي شيوه نگارش،
گاهشماري ،انديشهورزي و بسياري بايستههاي ديگر ،نگرگاه ويژه و پر ارج پژوهندگان
است. گوناگون
ستون پنجم ِ همان متن ،تكملهاي بر كتيبه قبلي و در بر دارنده گزيدهاي از رويدادهاي
اوست. پادشاهي سوم و دوم سالهاي
در اين متن ،داريوش در آغاز به معرفي خود و پدرانش ميپردازد( .اين تبارنامه
تفاوتهاي متعددي با تبارنامه گزارش شده در تاريخ هرودوت دارد ).پس از اين با
احترام ،از اهورامزدا و بخشش او سخن ميراند كه تا پايان كتيبه بارها تكرار ميشود.
البته پرستش اهورامزدا توسط داريوش و ديگر ايرانيان به هيچ روي دليلي بر زرتشتي
بودن آنان نيست .چرا كه پرستش اهورامزدا متعلق به بسياري از اديان ايراني بوده و از
روزگاران كهنتر و دستكم از زمان كاسيان در ايران شناخته شده است .ك اس يان ،به
موجب كتيبههاي باقي مانده ،اه ورام زدا را به گونه « اَش وري اشَ -
م زوت اش»
ي كتيبه داريوش نيز از اهورامزدا با عنوان «خداي آرياييان»
ميشناختند .در گزارش بابل ِ
نامبرده شده است .پس از اين داريوش به معرفي سرزمينهاي تابعه خود ميپردازد كه
ضمن آن از 23كشور نام ميبرد كه البته تا پايان پادشاهياش تعداد آنها به 30كشور
8
ميرسد .سپس در ادامه كتيبة طولني و مفصل خود و با ثبت دقيق زمان و تقويم ،شرح
نبرد با شورشگراني را ميدهد كه در نخستين سال پادشاهي خود (به گفته خودش) به
دروغ ادعاي شاهي كرده و كشور را به آشوب كشانده بودند( .واژه دروغ و پرهيز از
دروغ ،بارها و بارها در اظهارات داريوش تكرار شده و بر آن تأكيد شده است).
ك
در ادامه متن همچنين با مضامين ديگري مانند سفارش به تباه نكردن كتيبه ،دعاي ني ِ
«دودمان فراوان» براي نگهدارندگان نگارهها و كتيبه ،رفتار به عدالت و مطابق با قانون،
معرفي ياران خود ،و بسياري مطالب ديگر روبرو ميشويم .در سراسر كتيبه ،داريوش
نسبت به دشمنان و شورشگران نامبرده شده ،سخن زشت و ناپسند و تهمتهاي نابجا به
كار نميبرد .روش ساخت براي تراشيدن سنگنگاره و سنگنبشته بيستون ،جايي در
ب كوه پ َ رو انتخاب شده است .اما
ارتفاع چند ده متري سطح زمين و در دامنه رو به جنو ِ
با اين وجود به نظر ميآيد در زمان ساخت آن ،راهي براي دستيابي آسان به محل كارگاه
است. داشته وجود
ي كوه و نيز آثار تراشيدن تختهسنگهاي زير كتيبه تا
بقاياي مبهم پلكاني در بخشهاي بالي ِ
نزديكيهاي زمين ،نشاندهنده وجود راهي به سوي بال است .راهي كه سنگتراشان پس
از پايان كار و به هدف دسترس ناپذير كردن كتيبه ،در ضمن پايين آمدن ،آنرا نيز تراشيده
و محو كردهاند .نبشتن كتيبهاي تاريخي در چنين بلنداي دست ناپذيري كه از پايين كوه نيز
به هيچوجه قابل خواندن نيست ،نشاندهنده اينست كه داريوش اين متن را نه براي
است. بوده نوشته آيندگان براي منحصرا ً بلكه خود، روزگار مردمان
آثار حجاري شده در بيستون از نگرگاه فنآوري و سازوكار ساخت ،از بهترين نمونههاي
هنر هخامنشي است .از ابزارها و شيوههاي ساخت و پرداخت چنين نگارههايي بر روي
سنگ آهك كه هنوز پس از 2500سال بسيار صيقلي و براق هستند ،اطلعي در دست
نيست.
با توجه به رنگ لعابگونه قهوهاي مانندي كه پس از همراه شدن با ذرات اكسيده شده
عناصر آميخته سنگ آهك ،در سراسر نماي كتيبه به چشم ميخورد و نيز با توجه به اينكه
در داخل حروف چند سطر ِ نخست متن پ ارسي باستان ،بقاياي سرب ديده شده ،به نظر
ميرسد پس از پايان نوشتن متون ،داخل آنها را براي پايداري بيشتر با سرب ،و تمام
نماي كتيبه را با اندودي كه براي ما ناشناخته است؛ پوشانده بودهاند .در حين ساخت ،هر
كجا كه به دليلي سطح سنگ تخريب ميشد ،قطعه سنگ ديگري را به اندازه محل تخريب
شده ميتراشيده و در جاي آن نصب ميكردهاند .نمونه اين وصلهها در قوس كمان
ت «گوي بالدار» (نشان ملي ايران باستان
داريوش و سردارِ همراه او و نيز در كله و دس ِ
و نماد خورشيد و اهورامزدا) ديده ميشود .وضعيت ظاهري سنگنگاره بزرگترين چهرة
9
سنگنگاره ،سيماي داريوش بزرگ است كه به اندازة طبيعي با بلنداي 8/1متر تراشيده
است. افتاده او پاي زير در گِئومات مغ
ُ پيكره و شده
پشت سرِ داريوش ،دو تن از ملزمان او به اندازة 5/1متر با نيزه و كمان ايستادهاند و در
برابر او ن ُه نفر شورشگر ِ نامبردار شده در كتيبه با دستها و گردنهاي بسته ،به رديف
ايستادهاند .در بالي همه آنها نشان گوي بالدار جاي گرفته است .اين بخش حدود 6متر
درازا و 3متر بلندي دارد .شباهت با سنگنگاره آنوبانيني شباهت بسيار زياد اين نگاره با
سنگنگاره «آن وب ان ين ي» در سرپلزِهاب ،نشاندهندة توجه داريوش به اين اثر 4000
ساله است .در آنجا نيز شمار اسيراني كه با ريسماني مهار شدهاند به نُه نفر ميرسد و
در برابر آنان ايزدبانويي قرار دارد كه حلقهاي در دست و گوي خورشيد را بر كنار دارد.
اين حلقه و گوي خورشيد به گونهاي ديگر در نشان گوي بالدارِ بيستون تكرار شده است.
ط پارسي باستان،
وضعيت ظاهري كتيبهها سنگنبشته يا كتيبة داريوش به سه زبان و خ ِ
عيلمي نو و اَكَدي (به گويش بابلي نو) و در مجموع در 1119سطر نويسانده شده
است .همانگونه كه در طرح و نقشه آخر كتاب ديده ميشود ،متن بابلي از ديد ناظر ،در
ي صخرهاي به پهناي ميانگين 8/3متر و بلنداي ميانگين 5/3
سوي چپ نگاره و بر دو پهلو ِ
متر در 112سطر نوشته شده است و ترجمه بندهاي 1تا 69متن پارسي باستان را در بر
ميگيرد.
متن عيلمي در سوي راست نگاره و در چهار ستون به بلنداي 1/2متر و پهناي 5/1متر
در 323سطر نوشته شده كه در همان زمان به انگيزه افزودن چهره سكونخاي سكايي،
بخشي از آن را پاك كرده و مجددا ً همه متن عيلمي را در سه ستون و 270سطر در
پايين نبشته بابلي تراشيدهاند .متن پارسي باستان در زير نگاره و در چهار ستون 4متري
و يك ستون 2متري ،همگي به پهناي ميانگين 93/1متر در 414سطر به خط ميخي بسيار
زيبا و باشكوه پارسي باستان نويسانده شده است .به جز اي ن ،چ ندين ك تيبه كوچك در
جايهاي گوناگون سنگنگاره به چشم ميخورد كه در بر دارنده نام شورشگران و
ك بيستون به سه زبان
همچنين گزيدههايي از كتيبه اصلي است .بيشتر كتيبههاي كوچ ِ
نگارش يافتهاند ،اما كتيبه آ و ك تنها به زبانهاي پارسيباستان و عيلمي ،و كتيبه ل تنها
به زبان عيلمي نويسانده شده است.رونويسهاي ديگر كتيبه از اين كتيبه نسخههاي
آسيب ديدهاي به خط و زباني كه فعل ً آرامي ناميده ميشود ،در بابل و مصر نيز پيدا
شده است .نسخه بابلي كه قطعاتي از سنگنگاره را نيز به همراه دارد؛ روي سنگ ،و
نسخه مصري كه از جزيره اِل ِ فانتين در ميانه رود نيل بدست آمده است ،روي پاپيروس
نگاشته شدهاند .به نظر ميآيد همانگونه كه در متن اصلي نيز به آن اشاره شده،
10
نسخههاي متعددي از كتيبه را براي نواحي گوناگون فرستاده بودهاند .ارسال برخي از اين
رونويسها به هنگام پادشاهي داريوش بزرگ و برخي ديگر در زمان پادشاهان بعدي و از
جمله داريوش دوم صورت پذيرفته بود.تفاوت در آوانويسي آوانوشت و ترجمه كتيبههاي
پارسي باستان هنوز دچار پارهاي ناسازگاريها و دوگانگيهاست كه بيشتر تلفظ دقيق
نامها را در بر ميگيرد .در آثار پژوهشگران ،نامهاي به كار رفته در كتيبه به گونههاي
متفاوتي ثبت شدهاند كه در حال حاضر و با دانش امروزي نميتوان هيچكدام را بر
ديگري ترجيح داد .چرا كه خط ميخي پارسي باستان در سرشت خود امكان تلفظ دقيق
ي مردم با واژهها ،به
را براي ما فراهم نميسازد و تنها در زمان خود به سبب آشناي ِ
درستي قابل خواندن بودهاند .از سوي ديگر تلفظ نامها در متن پارسي باستان با تلفظ
ي
همان نام در متنهاي عيلمي و بابلي متفاوت است .تفاوت در ترجمه گزارش فارس ِ
ن كتيبه
س متن ميخي پارسي باستان انجام شده است .اما هر سه مت ِ
اين كتاب ،بر اسا ِ
ن يكديگر نيستند و نسبت به يكديگر تفاوتهاي كم و بيشي
بيستون ،ترجمة برابر و يكسا ِ
ي كتيبه ،معادل دقيق معناي
را عرضه ميدارند.از سوي ديگر هيچيك از ترجمههاي امروز ِ
واژگان اصلي آنرا ارائه نميكنند .بدين لحاظ استناد كردن به يك واژه يا استنباطي كه
محصول توجه صرف به بار ِ معنايي واژهاي در ترجمه باشد؛ امري كامل ً نادرست است.
ترجمههاي امروزي بر مبناي مضمون و محتواي كلي آن انجام ميپذيرد و به همين ترتيب
تنها با استناد به مضمون كلي آن ميتوان اظهار نظر کرد .به طور نمونه ميتوان از
واژهاي نام برد كه در متن پارسي باستان به گونه «كاَره» آمده و در ترجمة همه
پژوهشگران و از جمله در اين گزارش بيشتر به «سپاه» و گاه به «مردم» برگردانده
شده است .اما شواهدي كه هنوز به اثبات نرسيده وجود دارد كه «كاَره» نه تنها به معناي
سپاه ،بلكه نوعي انجمن مردمي يا انجمن بِهان را نيز در نظر دارد كه به شكلي در
انتخاب او به پادشاهي و نظارت بر او نقش داشته است .خط يا زبان آريايي يكي از
جنجاليترين بخشهاي كتيبه داريوش ،بند پاياني ستون چهارم (سطر )89ميباشد كه از
نگارش يا ترجمه ديگري از كتيبه به «آريايي» (خط يا زبان) ياد ميكند كه ترجمه دقيق آن
ي خط ميخي پارسي باستان ميتواند روشنگر بسياري از ناگفتهها در باره زمان پيداي ِ
باشد كه امروزه محل اختلف نظر فراوان است .از سويي آثاري به اين خط از پادشاهان
ي پيش از داريوش به دست آمده است و از سويي ديگر شواهد و شاهان محلي هخامنش ِ
فراواني در نوآوري اين خط در زمان داريوش و نبشتن كتيبههايي به نام شاهان گذشته
در زمان پادشاهان متأخر هخامنشي در دست است .اما متأسفانه اين بند امروزه بسيار
آسيب ديده است و به رغم نسخهبرداري و عكسهاي دقيق نگارنده ،همچنان خوانش آنها
روشهاي تازه و بردباري افزونتر را درخواست ميكند .با توجه به اينكه در پايان همين
11
بند از فرستاده شدن رونوشتهاي «آريايي» به سرزمينهاي ديگر ياد شده و نيز با توجه
به پيدا شدن نمونههايي از آن در بابل و مصر به خط و زباني كه امروزه آرامي ناميده
ميشوند؛ اين گمان نيز وجود دارد كه نام اصلي و باستاني متون و كتيبههاي آرامي،
«آريايي» (در پارسي باستان« آرييا») بوده باشد .اشتباه متداول ديگري كه ذكر آن در
اينجا لزم به نظر ميرسد ،نشان ويژهاي براي جدايي واژهها در خط ميخي پارسي
باستان است .در همه كتابها دو علمت به عنوان واژهجداكن در اين خط معرفي
شدهاند :ميخ كج و ميخ زاويهدار .در حاليكه در هيچ يك از متون ميخي پارسي باستان با
شكل دوم به عنوان واژهجداكن مواجه نمی شویم و اين حرف تنها براي عدد 10به كار
رفته است .به نظر ميآيد اين اشتباه كه متأسفانه بسيار فراگير شده است؛ از آنجا
ناشي شده كه در كتيبه بيستون نسبت به ديگر ك تيبههاي ه خامنشي ،نشان واژهج داكن
مقداري كوتاهتر و پهنتر نگاشته شده و در نتيجه با حرف ويژه نشانگر عدد 10اشتباه
شده است .نگاره و كتيبه داريوش دربيس تون سند سختكوشي و ديرزيوي هنرمند
ايرانيست .هنرمند ايراني از يافتن واژه چند هزار ساله « ئ ُ ن َ ر» (=هنر) در نبشتههاي
پارسي باستان بخود ميبالد.
مرد هنرمند آرام آرام از دل كوه بال ميرود تا نقشي از زلف يار را به يادگار بگذارد و
جاودانه سازد .اکنون قرن ها از آن زمان مي گذرد و نقش خاطره هاي دور ،پابرجا
مانده است.
هنرمند آن دوران مسيري انتخاب کرده كه كسي به آساني نتواند به كتيبه نزديك شود،
مي خواسته کتيبه بماند تا هميشه .مسير دسترسي به اين اثر آن قدر مشکل است که
امروز هم تنها با كمك پله و داربستي كه گذاشته شده ميتوان آن را از نزديك ديد .در
غير اين صورت تنها سنگنوردان وصخرهنوردان با تجهيزات كامل ميتوانند به آن نزديك
شوند .نقش چنان ظريف كنده شده كه فقط ميتوان آن را از فاصله 20سانتيمتري
ديد.
و هنوز نميداند اين مردم به چه عشقي چنين نقشهايي را ماندگار كردهاند .بايد يك
اعتقاد مذهبي پشت اين همه زيبايي باشد .حجاريها با يك تقدس ويژه نقش شده و شايد
بتوان گفت نقش آفرين اين صحنه ،آن را به خدا سپردهاست.
صداي تيشه ميآيد و تو ناخود آگاه گام برميداري به سوي صدا و ميروي پاي كوه.
مردي پا بر گرده سنگها مينهد ،نقشي ميزند از طره يار .صداي تيشه ميآيد ...
12
مهارت هنرمندان در نقش موهاي مجعد و كمند داريوش شگفتانگيز است .هماهنگي
ويژه اي دارد با تاج داريوش كه آن هم با ظرافتي تمام حجاري شده است.
بيستون ،آرام ،مرموز
دشت بيستون رازهاي بسيار دارد كه هركسي نتوانسته آن را درک کند .بسياري هم به
راحتي از كنار اسرارش گذشتهاند .هر يک از آثار مجموعه گويي با تو سخن مي گويد .
هركولش که با هركول معروف خارجي فرق ميكند و يا فرهادش كه امروز قصه كوي و
برزن اهالي شده است .
تا پيش از كاوشهاي باستانشناسي هيات ايراني ،بيستون تنها در سال 1963از سوي
باستان شناسان آلماني مورد بررسي و شناسايي قرار گرفته بود .سر انجام بعد از 22
سال كارگاه بيستون فعاليت خود را آغاز کرد .ابتدا گمانههايي در حاشيه سراب بيستون
زده شد که جاده تاريخي سراب بيستون تا دوره صفوي را مشخص کرد.
در آن زمان جاده احداث شده اي که درست از كنار آثار مي گذشت مشکلتي را براي
بيستون ايجاد کرده بود .لرزش هاي ناشي از عبور و مرور وسائط نقليه و نيز آلينده هاي
ناشي از سوخت مصرفي آن ها موجب فروريختن سنگ روي آثار و تاثير منفي روي آن ها
شده بود .به همين دليل با همكاري استانداري ،اين جاده در سال 80برچيده شد.
كاوشها نشان داد پل معروف به صفوي ،پلي متعلق به دوران ساساني است که در
دوره ايلخاني تاق آن آجري مي شود .بعدها و در دوره تيموريان زلزله اي شديد آن را
ويران ميكند .سپس در دوره صفوي پوسته ظاهري پل دوباره مرمت و به همين دليل به
نام پل صفوي معروف ميشود .اين پل در دوره قاجار و پهلوي هم مرمت شده است.
پايگاه بيستون سپس مرمت پل خسرو را در پيش ميگيرد .پلي ساساني كه امروز يك
پل فلزي روي آن نصب شده است .براي مطالعه دشت بيستون كميته راهبردي بيستون
به ياري پايگاه آمد .شناساييها نشان داد كه با يك دشت بسيار غني از آثار تاريخي و
منابع طبيعي روبرو هستيم .به اين نتيجه رسيديم كه از روشهاي مدرنتري كه صدمه اي
به آثار نمي رسانند ،استفاده كنيم .بنابراين از امكانات و فناوري جديد مثل ژئوفيزيك
بهره گرفته شد.
تخريبها در دشت بيستون و مجموعه آثار زياد بود .قاچاقچيان سر هوكول را كنده بودند
و هنگام كندن نقش بلش ،سنگ بلش را به پايين انداخته بودند .تمام آثار صدمه ديده را
مرمت كرديم هم سر هركول را و هم سنگ بلش را .همچنين مطالعات در اين محدوده
به كشف بندهاي بسياري زيادي روي رودخانه گامسياب منجر شد و اين مطالعات نشان
داد ما با يك شبكه بسيار غني آبياري در دوره ساساني روبروهستيم.
13
پيشتر براي مطالعه روي كتيبه يك داربست زده شد بود كه مانع ديد گردشگران ميشد.
بنابراين پله را جايگزين داربست کرديم و پس از آن مطالعات جديد براي مرمت و
پايداري كتيبه در برابر عوامل آسيبرسان از جمله زلزله شروع شد.
در همين زمان است كه مسئله ثبت جهاني بيستون مطرح ميشود و تمامي فعاليتها با
نگاه به قضييه جهاني شدن آن صورت مي گيرد.
فعاليت هاي انجام شده در اين زمينه به تهيه عكسهاي هوايي و جمع آوري اطلعات
موجود از مجموعه بيستون و تشكيل يك مركز اسناد منجر شد.
بيشترين تلشها در راستاي معرفي ارزش تاريخي بيستون انجام شد و البته همين
موضوع شرايط را دشوار ميكرد .گاهي مسئولن طرح هايي ارائه مي کردند كه هويت
بكر و تاريخي مجموعه را به خطر ميانداخت .يا مردم مثل انتظار داشتند به آنها اجازه
داده شود در اين مجموعه مغازه داير كنند .نهادهاي دولتي فضاي طبيعي بيستون را به
شكل يك پارك امروزي ميديدند .چالش ها دراين زمينه زياد بود .اما تلش ميكرديم
كمترين دخل و تصرف در مجموعه به وجود آيد تا هويت تاريخي وباستاني بيستون
مخدوش نشود .اما زيبايي بيستون فراموشي ناشدني است.
تمامي تلشها آغاز شد تا زيباييها و راز و رمزهاي بيستون بر بلنداي تاريخ حك شود و
به عنوان هشتمين اثر باستاني ايران در فهرست ميراث جهاني جايي گيرد .هنوز هم
صداي تيشه از بيستون به گوش مي رسد.
كتیبه بیستون
دیودور سیسیل ،مورخ یونانی نخستین كسی بود كه در كتاب خود نام بیستون را به
صورت بغستان Bogistanonآورده است كه شكل تغییر یافته واژه كهن ایرانی بغ _
ستانا یعنی «جایگاه خدایان» است .احتمال واژه بهیستان یا بهیستون در نتیجه كاربرد
عامیانه مردم به واژه بیستون یعنی مكانی كه در آن ستون وجود ندارد ،تغییر یافته است.
این اثر تاریخی كه در چند كیلومتری شرق كرمانشاه قرار دارد ،یكی از آثار ممتاز
خاورمیانه به شمار می رود كه از حدود دو هزار سال پیش تاكنون در پیش چشمان
مسافران جاده شوش _ اكباتان شكوه و عظمت خود را به رخ كشیده است .این اثر
شامل یك نقش برجسته و یك كتیبه هخامنشی است كه متن كتیبه آن طولنی ترین كتیبه
هخامنشی به شمار می آید .تمامی اثر بر روی صفحه ای سنگی به ارتفاع ۳متر و عرض
۵الی ۶متر خلق شده است كه به نظر می رسید سطح دیواره صرفا برای همین منظور
مسطح گردیده است .از میان افراد مختلفی كه نقش آنها بر روی سنگ دیواره حك شده
است ،تصویر داریوش با هیكل بزرگش متمایز تر از دیگران است .وی در دست چپ خود
14
كمان پادشاهی یعنی نماد قدرت شاهنشاهی را بدست گرفته است و دست راست خود
به علمت سلم و دورود به سوی اهورامزدا بال آورده است كه او نیز به همان صورت
سلم داریوش را پاسخ می دهد.تندیس و تصویر خدایی بر فراز نقش سایر افراد سایه
گسترانیده است.اهورامزدا ،در حالی كه تاج كیانی خدایان را بر سر نهاده است از درون
حلقه ای بالدار بیرون می آید و با دست چپ خود حلقه قدرت شاهنشاهی را به داریوش
عطا می كند .در پشت سر داریوش دو نفر از اشراف هخامنشی كه هر یك نشانه های
شاهنشاهی هخامنشی را با خود همراه دارند :نیزه ،كمان و تیردان پیش روی داریوش نه
پادشاه دروغین ،در غل و زنجیر در پیشگاه او به صف كشیده اند و داستان عصیان و
شورش آنها در كتیبه های كناری نقش برجسته حك شده اند .كتیبه بیستون نیز همانند
بسیاری از كتیبه های هخامنشی به سه زبان پارسی باستان ،بابلی و عیلمی نگاشته شده
است.
عمده دلیل نگارش كتیبه ها به سه زبان فوق سیاسی است .چرا كه شاهان هخامنشی بر
آن بودند كه خود را جانشینان بر حق بابلی ها و عیلمیان معرفی كنند .متن بابلی كتیبه در
دو ستون بر روی دو سطح سنگی كناری نقش برجسته در سمت چپ آن حك شده است
.متن پارسی باستان كتیبه در پنج ستون و در پایین نقش برجسته حك شده است و ادامه
آن تا سمت راست نقش برجسته كشیده شده است .به نظر می آید كه متن عیلمی
كتیبه دارای سرگذشت عجیبی است.این بخش از كتیبه نخست در چهار ستون در سمت
راست نقش برجسته حك شد .اما به هنگام تهاجم آخرین پادشاه شورشی ،بخش هایی از
آن از بین رفت و مدت ها بعد از آن ،همان متن در سه ستون در سمت چپ متن پارسی
باستان كتیبه حك شد .كتیبه دوم عیلمی ،كاملترین متن از مجموع كتیبه ها را دارد كه در
۷۶بند نوشته شده است .در حالی كه متن بابلی و پارسی باستان در ۶۹بند بر روی
دیواره سنگی حك شده اند .در نقاط مختلف نقش برجسته كتیبه های كوتاهی در سه
زبان نوشته شده اند كه روایتگر افسانه هایی هستند كه براساس آنها می توان شاهان
عصیانگر و شورشی سرزمین هخامنشی را به هنگام جلوس داریوش بر تخت پادشاهی
شناسایی كرد .برخی دیگر از كتیبه های كوتاه بر روی نقش برجسته ها ،تكرار ۴بند اول
كتیبه ای است كه به زبان عیلمی در قسمت بالی نقش داریوش نوشته شده است.
همچنین در بالی نقش برجسته در سمت چپ آن ترجمه بند هفتادم كتیبه دوم عیلمی و
در قسمت راست آن مجددا ۴بند اول كتیبه پارسی باستان حك شده است .مشاهده می
كنیم كه پراكندگی كتیبه های ثانویه نشان دهنده نوعی بی نظمی است كه هنرمندان به
وقت خلق این اثر باشكوه با آن روبرو بوده اند .تحصیل گذرا از مجموع نقش برجسته
همان احساس را در انسان بوجود می آورد .به نظر می رسد كه طرح اولیه نقش
15
برجسته ،به دفعات به هنگام حكاكی بر روی سنگ تغییر یافته است و اینك باستان
شناسان در تلش هستند تا مراحل اصلی خلق این بنا و اثر شكوهمند را بازسازی كنند.
این احتمال وجود دارد كه در طرح اولیه صرفا ایجاد نقش گوماتا و هشت پادشاه
عصیانگر مغلوب مد نظر خالقان اثر بوده است و كتیبه های اولیه نیز دو كتیبه كوتاه
عیلمی و پارسی باستان هستند كه هر یك در ۴بند و در قسمت بالی نقش داریوش حك
شده اند.
اندیشه حك كردن متنی طولنی تر بعدها به ذهن پادشاه خطور كرده است .به همین
دلیل محل نگارش ۶۹بند كتیبه پارسی باستان در پایین نقش برجسته و متن نخستین
كتیبه عیلمی در سمت راست آن به درستی انتخاب شده است .لیكن متن بابلی كتیبه در
سمت چپ نقش برجسته در محل مناسبی حك نشده است و این حس را در بیننده برمی
انگیزد كه بعدها این متن به آن اضافه شده است .ایراد دیگری كه از نقطه نظر فنی می
توان بر تناسب كتیبه ها و نقش برجسته ها وارد ساخت ،محل آفرینش نقش نهمین
پادشاه مغلوب یعنی پادشاه سكاها با كله نوك تیزش است كه از كادر كلی پیش بینی
شده برای نقش برجسته بیرون زده است .به همین دلیل و با توجه به محل نقش
اهورامزدا متوجه می شویم كه تقارن كلی اثر به هم خورده است به گونه ای كه با
احتساب نقش پادشاه سكاها ،نقش اهورامزدا در میانه نقش برجسته قرار نمی گیرد .به
نظر می رسد كه برای افزودن نقش پادشاه سكاها ،هنرمندان مجبور شده اند كه بخشی
از كتیبه عیلمی را از بین ببرند .از این رو كتیبه عیلمی و متن كامل آن در سمت چپ
كتیبه پارسی باستان بازآفرینی شده است .همچنین برای تكمیل كتیبه متن پارسی
باستان ،بند دیگری) بند ( ۷۰به آن اضافه شده است .از سوی دیگر به دلیل تاخر زمانی
وقوع شورش سكاها نسبت به سایر رویدادهای حكایت شده در ۶۹بند نخست كتیبه
پارسی باستان ،شرح ماوقع شورش پادشاه سكاها در ستون دیگری شامل بندهای ۷۱
الی ۷۶در سمت راست متن اولیه كتیبه پارسی باستان حك شده است و ستون پنجم .به
همین دلیل هنگامی كه نظری كلی به محل كتیبه پارسی باستان می اندازیم ،متوجه می
شویم كه متن آن اندكی از سمت راست در پایین نقش برجسته بیرون زده است .نبود
جای كافی بر روی صخره ،باعث شده است كه روایت تكمیلی كتیبه بیستون در متن
بابلی و عیلمی نخستین اضافه نگردد.
به واقع اطلعات كافی از زمان آفرینش شرح حال شخصیت های نقش برجسته در دست
نمی باشد .لیكن یقین داریم كه در طرح اولیه بیستون ،محلی برای حك تمامی متون به
زبان های سه گانه پیش بینی نشده بود.
16
سرگذشت بیستون
پس از این كه داریوش ،شاهنشاهی ایران را به دست گرفت ،تصمیم گرفت تا مردم
امپراطوری خویش را در جریان فرمانروایی خود قرار دهد .از این رو مكانی را بر سر
جاده قدیم شوش به اكباتان جهت خلق سنگ نبشته بزرگی از كارهای خود ،برگزید .در
امتداد این مسیر پر آمد و شد ،سنگ نگاره های دیگری نیز دیده می شود كه كهن ترین
آن به فرمان انوبنی نی در حدود دو هزار سال پیش از میلد كنده شده بود .در این نقش
برجسته پادشاه كمانی در دست چپ و تبرزینی در دست راست دارد و پای چپ را بر
سینه دشمنی مغلوب نهاده است كه روی زمین افتاده است و الهه ایشتار) عشتار( در
حال دادن حلقه حكومت به اوست .الهه با طنابی كه در دست دارد ،دو امیر دست بسته
را پشت سر خود می كشد .هفت اسیر دیگر زیر تصویر شاه نشسته اند.
به نظر می رسد داریوش با الهام گرفتن از این نگاره و تقارن موضوعی _ زیرا انوبنی نی
نیز بر نه دشمن چیره شده بود _ دستور داد تا در همان جاده در نزدیكی كرمانشاه نقش
برجسته پیروزی های وی را بر سینه كوه نقر كنند .لیكن نگاره داریوش پركارتر از نگاره
انوبنی نی است .در خصوص ماهیت اشخاص نقش برجسته داریوش می توان اظهار كرد
كه پشت سر داریوش ویْند َه فَْردن َه كماندار و گَئو بََروه نیزه دار ایستاده اند كه از جمله
هفت نفری هستند كه در براندازی گئومات شركت داشتند .داریوش كه نقش وی به
منظور تجسم اهمیت اش ،در مقایسه با دیگران بزرگتر به تصویر كشیده شده است،
همانند انوبنی نی كمانی در دست چپ دارد و پای چپ اش را روی سینه دشمنی كه روی
زمین افتاده و به علمت التماس دست هایش را بال برده است ،گذارده است .این همان
گئومات مغ است .پشت سر او صف اسیران قرار دارد كه گردن هایشان با طناب به
یكدیگر و دست هایشان از پشت سر بسته است .با این كه این سنگ نگاره در كنار یكی
از راه های پر رفت و آمد و مهم قرار دارد ،لیكن افراد معدودی آن را از نزدیك می
دیدند .از این رو ،داریوش برای اینكه مردم امپراطوری بزرگ ایران پی ببرند كه وی چه
كارهایی را انجام داده است ،فرمان داد تا نسخه هایی از این كارنامه تهیه كنند و به
تمامی ساتراپ های امپراطوری بفرستند و برای مردم بازخوانی كنند .برای نمونه
رونوشتی از متن بیستون در مجتمع نظامی یهودیان در جزیره الفا نتین نیل بدست آمده
است.
شرح كتیبه
بخش اول كتیبه (بند اول تا پنجم) نسب شناسی داریوش است كه در آن وی چگونگی
كسب عنوان پادشاهی اش را روایت می كند :منم داریوش شاه ،پسر ویشتاسب،
17
هخامنشی ،شاه شاهان .من اكنون پادشاه سرزمین پارسی ام .داریوش شاه می گوید
پدرم ویشتاسب است ،پدر ویشتاسب ارشام است .پدر ارشام ،آریارمنه بود پدر
آریارمنه ،چیش پیش بود .پدر چیش پیش هخامنش بود .داریوش شاه گوید از این رو ما
خود را هخامنشی می نامیم .ما از دیرباز نژاده بوده ایم .از دیرباز خاندان ما شاهی بود.
داریوش شاه گوید هشت تن از خاندان ما پیش از این شاه بودند .من نهمین شاه هستم.
ما از دو تیره شاه بودیم .در این بخش پادشاه ،تبار شاهنشاهی و قانونی بودن پادشاهی
خویش را تاكید می كند .اهورامزدا مرا پادشاه قرار داد ،جمله ای است كه به نظر می
رسد دارای مفهوم سیاسی جدیدی نزد ایرانیان است و در تمامی متن كتیبه تكرار شده
است .در بخش دوم كتیبه (بند ۶الی ) ۹اسامی مردم ۲۳كشوری كه داریوش بر آنها
غلبه كرد ،ذكر شده است .در این بخش ضمن تاكید بر تسلیم و اطاعت محض آنان و
عدالت شاهنشاهی بیان شده است كه خاینین همواره مجازات و خدمتگزاران راستگوی
پادشاه ،پاداش نیك خواهند داشت .روایت حماسی كتیبه داریوش با شرح قیام گئومات
دربندهای ( ۱۰الی )۱۵به دنبال به قدرت رسیدن كمبوجیه پس از كورش آغاز می گردد.
متن روایت داریوش شبیه روایتی است كه هرودت در كتاب تاریخ خود از حوادث ایران
باستان نقل كرده است لیكن او نام بغ را سمردیس آورده است .داریوش چنین حكایت
می كند كه كمبوجیه پادشاه قبل از وی ،برادرش بردیا را در خفا به قتل رسانید .پس از
مرگ كمبوجیه ،گوماتاد گئومات ،به دروغ خود را بردیا برادر مقتول كمبوجیه می نامد و
سر به عصیان بر می دارد .نخست به دلیل برخی سیاست های وی ،تمامی مردم
امپراطوری از وی طرفداری می كنند اما داریوش به یاری اهورامزدا ،عصیان بردیای
دروغین را سركوب می كند .بندهای ( ۱۶الی .)۵۶داریوش عصیان سایر شاهان را روایت
می كند و شرح هر یك از عصیان ها به یك شكل روایت شده است .فردی خود را
جانشین قانونی پادشاه قبلی سرزمین اش می نامد و این امر یعنی ،غصب منصب
پادشاهی به دروغ .در نتیجه اهورامزدا از داریوش حمایت كرد زیرا فقط اوست كه
حقیقت را بر زبان می راند .تمامی عصیان ها در سرزمین های امپراطوری روی داده
است .در عیلم آسینا ،در بابل نیدنتوبل ،مرتیه در شوش ،فروزیتش در ماد كه از جانب
پارتیان و هیركانیان حمایت می شد ،فرادا در مارگیان ،وهیزداته در پارس كه وی نیز خود
را به دروغ بردیا نامید ،آركسا در بابل .داریوش برای آن كه سرنوشت پادشاهان
عصیانگر ،سرمشقی برای سایرین باشد ،دستور داد تا برخی از آنها را مثله كنند .در بند (
۵۲الی ) ۵۳خلصه ای از فتوحات داریوش روایت شده است :و این آنچه بود كه من در
عرض یكسال به انجام رسانیدم .من ۱۹بار با شاهان عصیانگر مبارزه كردم و ۹پادشاه
را مغلوب خویش ساختم .در بندهای ( ۵۴الی )۵۹پادشاه دروغ گویی را محكوم می كند.
18
تمامی شورش ها و عصیان ها كه به دلیل دروغین و واهی انجام می گرفت ،به همان
دلیل دروغین بودن ،با ناكامی روبرو می شدند .سپس داریوش خطاب به آیندگان چنین
می گوید :و تو ای كسی كه این كتیبه را خواهی خواند ،اندیشه مكن كه این حكایت دروغ
است .در بخش آخر كتیبه (بند ۶۰الی )۷۰سرگذشت و چگونگی خلق كتیبه آمده است و
پادشاه تاكید می كندكه باید از آن حفاظت كرد و آن را در تمامی سرزمین های
امپراطوری به مردمان شناساند .همچنین داریوش نام شش تن از نجبای پارس را كه وی
را در پیروزی بر گوماتا (گئومات) یاری رساندند ،در كتیبه بیستون آورده است .متنی كه
بعدها به كتیبه اضافه شده است( ،ستون پنجم متن پارسی باستان) به شكل مختصر
شرح دو شورش سال دوم حكمرانی داریوش را حكایت می كند (بند ۷۱الی ) ۷۶یعنی
شورش آگاماتیا در عیلم (نقش وی در بیستون حك نشده است) و سكونخا پادشاه
سكاها.
محوطه تاریخی ـ طبیعی بیستون
محوطه تاریخی طبیعی بیستون در یک مسیر بسیار مهم به لحاظ ارتباطی (جاده کربل)
واقع شده است .کوه بهستان با ارتفاعی نزدیک به ۲۷۹۴متر از سطح دریا در سمت
راست مسیر همدان کرمانشاه استوار است .این کوه در ادوار مختلف در ستون ادبی به
نامهای بغستان ،بگستان ،بهستون ،بهیستون و بستون آمده است .بیستون در کنار
شاهراه و در محل تلقی راههای مغرب ایران قرار گرفته است .در این منطقه از دامنه
زاگرس سرابهای فراوانی وجود دارد که باعث توقف کاروانها و مسافران در ادوار
مختلف بوده است .اصطخری در کتاب مسالکالممالک خود که بین سالهای ۳۲۲ ۳۱۸
هجری قمری تألیف کرده درباره بیستون مینویسد :کوه بیستون همچنین بلند است و
دشوار و روی کوه پنداری تراشیدهاند و در این کوه چند مرد بالی آنست کی تراشیدهاند
و ساده کردهاند و گویند پادشاهی بوده است و خواست کی این کوه را کوشکی سازد تا
قدمت و پادشاهی او مردم را معلوم شود ،بر سر این کوه بر کنار راه غاری هست و
چشمه آب از آن غار بیرون میآید و در آن جایگاه صورت اسبی نگاشتهاند کی از آن
نکوتر اسب نتواند بود گویند کی آن صورت شبدیر است ،اسب کسری ،صورت کسری بر
پشت آن نگاشته و در این حدود چنین کوهها دیگ نیست .یاقوت در معجمالبلدان خود که
به سال ۶۲۳هجری قمری نوشته است میگوید :بهستون قریهای است بین همدان و
حلوان ،میان آن و همدان چهار منزل راه است ،میان آن و قرمیسین هشت فرسنگ
است ،کوه بیستون کوهی است بسیار بلند که صعود بر فراز آن امکانپذیر نیست و راه
حاجیان در زیر آن است ،بخش پیشین آن از بال تا پائین صاف و دیواره مانند است ،بر
پشت کوه نزدیک راه مکانی شبیه غار است و در آن چشمه آبی جاری است و آنجا
19
صورت اسبی است که به بهترین صورتی حجاری و گمان میکنند که صورت اسب
کسری موسوم به شبدیز باشد و کسری بر آن سوار است .ویلیامز جکسن درباره
بیستون در سفرنامه خود مینویسد :نخستین اروپائی که نظر دیگران را به بیستون جلب
کرد از قرار معلوم جهانگردی فرانسوی به نام اوته در حدود سال ۱۷۳۶بود و حدود ۶۰
سال بعد اولیویه ،سیاح و طبیعیدان فرانسوی ،از بیستون دیدن کرده است و در کتاب
خود بهعنوان مسافرت در امپراطوری عثمانی ،مصر و ایران شرح آن را آورده است.
ژوبر مستشرق و سیاستمدار فرانوسی که از طرف ناپلئون بناپارت مأمور درباره
فتحعلی شاه قاجار گردیده بود در ۱۸۰۶از کتبیه بیستون دیدن کرده است.اولین تحقیقات
علمی درباره نقوش و کتبیههای بیستون در ۱۸۳۵توسط هنری راولینسون ،افسر جوان
انگلیسی ،که بهعنوان مشاور در خدمت ارتش ایران درآمده بود به انجام رسیده است.
راولینسون با بذل دقت و تحمل مشقت طی دو سال ( )۱۸۳۵ ۳۷چندین بار از کوه
بیستون بال رفت و ستون اول متن فارسی باستان کتیبه را رونویسی کرد و خواندن آن را
به اتمام رسانید و آماده انتشار ساخت .در سال ۱۸۴۴او با بقیه متن پارسی باستان کتیبه
را رونویسی و از ترجمه عیلمی آن نسخهبرداری کرد .در سال ۱۹۰۴هیئتی از طرف
موزه بریتانیا نه سطر آن و در سال ۱۹۴۸پروفسور جرج کامرون از کتیبه بیستون
نسخهبرداری کرد .تحقیقات او تازهترین و کاملترین مطالعات در این زمینه است .در
سال ۱۹۶۳ترجمه کتیبه بیستون در کتابهای اغلب مستشرقان منجمله راولینسون و
بارتولومه و لیسباخ ،تلمن ،هرتسفلد ،تامپسون و جرج کامرون درج شد .گرچه همه آنها
سهمی در شناساندن و خواندن کتیبه دارند ولی باید گفت این گروتفند بوده که نخست به
کشف رموز خط میخی نایل آمد و به آکادمی علوم گوتینگن ارائه کرد و علم کشف رموز
خط میخی را بنیان نهاد .بر صخرههای بیستون در صد متری زمین نقش برجسته داریوش
و کتیبههائی مشاهده میشوند .داریوش بزرگ در ۵۲۲ق.م پس از یک سلسله جنگها به
سلطنت رسید و فرمان داد و شرح فرونشاندن شورشها ،شناساندن اصل و نسب خود،
کشورداری و کارهائی که به خواست اهورامزدا انجام داده است در دل سنگین کوه به
یادگار گذارد .در نقش برجستهها و متن کتیبه گونهای تصویر خبری ،آگهی ،پوستر،
گزارش ،کارتون سیاسی ،درام سینمائی ،فیلم خبری ،نمایشی و تبلیغی با گونهای داستان
تاریخی ادغام شده است.
سوق آن به تصاویر علوه بر لذت بردن از حکایتگوئی و دلبستگی به گزارش عینی و
مستند نوعی رغبت کودکانه و ابتدائی به تصویر میباشد .این اثر تصویری ،حماسی،
دراماتیک و رویدادی است ،در حالیکه هنر یونان باستان تقریبا ً تنها شامل آثاری با ویژگی
تشریفاتی و گزارشهائی از واقعیت فاقد زمان با سیماهائی انفرادی است از این هر دو
20
پیشرفتهتر به لحاظ شیوه ارائه ،ستون تراژان در رم به سال ۱۱۳پ م است که در آن
از زبان تصویر که قویتر و عامه فهمتر از توضیح کلمی است استفاده شده و بهصورت
چرخش فیلمگونه وقایع به نگارش تصویری درآمدهاند .در این ستون امپراتور داستان
فتوحات خود و سایر حوادث را به دقت بر سنگ نقر کرده است .کتیبه داریوش در سه
زبان پارسی باستان ،عیلمی و بابلی بیانگر اصول نگارش و زبان تکلم در زمان حال
است و در زمان خودش از زبان تصویر بهگونهای و از نگارش بهگونه دیگری بهره جسته
است و با ارزش مضاعف هنری فرهنگی وسیلهای برای بازشناسی تاریخ و شیوههای
بیانی آن است .سبک نوشتن کتیبهها نفوذ سنگ نبشتههای آشوری ،بابلی و عیلمی را
نشان میدهد .در این کتیبه داریوش بهطور مختصر میآورد که چگونه به خواست
اهورامزدا و دلیری خود به پادشاهی رسیده است و از جنگها و پیروزیهای خود سخن
میگوید .در بند ۹آمده است ،داریوش شاه گوید ،اهورامزدا مرا این پادشاهی داد ،اهورا
مزدا این پادشاهی داد اهورامزدا مرا یاری کرد تا این شاهی بهدست آورد .به یاری
اهورامزدا این شاهی را دارم .در بند ۱۵آمده است ،داریوش شاه گوید :تو که از این پس
نبشته را که من نوشتم یا این پیکرها را ببینی مبادا آنها را تباه سازی تا هنگامیکه توانا
هستی آنها را نگاهدار .در بند ۵آمده است داریوش شاه گوید :تو که از این پس شاه
خواهی بود خود را قویا ً از دروغ بپای .اگر چنان فکر کنی که کشور من در امان باشد مرد
که دروغزن باشد او را سخت کیفر بده.
در بند ۱۳آمده است داریوش شاه گوید :از آن جهت اهورامزدا مرا یاری کرد و خدایان
دیگری هستند که پلید نبودم ،دروغگو نبودم ،تبهکار نبودم .نه من نه دودمانم .به راستی
رفتار کردم .نه به ضعیف نه توانا زور نورزیدم .مردی که با دودمان همراهی کرد او را
نیک آموختم .آنکه زیان رسانید او را سخت کیفر دادم.
در بند ۶آمده است :داریوش شاه گوید :آنکه اهورا مزدا را بپرستد تا توانائی دارد چه
زنده چه مرده شدی از آن او خواهد بود .علوه بر کتیبه بزرگ که به سه زبان پارسی
باستان ،عیلمی و بابلی که متداولی آن زمان بوده نگاشته شده است یازده کتیبه دیگر
نیز که به کتیبههای کوچک معروف گشتهاند بر صخره بیستون نقر شده است.
کرمانشاه (راه کوه بیستون در شش فرسنگی شهر کرمانشاه بر سر راه همدان
کاروانی قدیم که غرب را به شرق یعنی بینالنهرین و مصر را به بلخ و هند مرتبط
میکرده) قرار گرفته است.
سنگ نبشته بیستون بزرگترین آثار کتیبههای سنگی است که بر صخرهای عمودی و
غیرقابل دسترسی در ارتفاع یکصدمتری جاده کنده شده است .استقرار کتیبه در کنجی
از کوه صخرهای و مصون از بادهای غالب وی در معرض دید مستقیم بهویژه از مسیری
21
که شاخص آن پل ساسانی است قرار گرفته ارتفاع آن قابل توجه بوده و دسترسی بدان
از بال و پائین کوه بسیار دشوار است به نحوی که در گذر زمان از دستبرد انسان در امان
مانده است (فضایابی مناسب به لحاظ مصونیت از عوارض طبیعی ،انسانی و به لحاظ
چشمانداز طبیعی) .سکوهای طبیعی پای کوه امکان توقف و بازدید از آن را آسانتر
کرده است .از این سکوها دید به کوه ،کتیبه ،سرآب و پهنه گیاهی آن میسر است .این
فضایابی یک انتخاب اتفاقی نبوده ،بلکه با یک سنجش دقیق از چشمانداز انسانی انتخاب
و احداث شده که از یکسو دست ساخت بشری و از سوئی منظر طبیعی را در زاویه دید
دارد .تسلسل تاریخی در اقدامات بشر در دورههای بعد از هخامنشی در بخش تحتانی
کتبیهها ادامه مییابد .زیرا این امکان از ویژگی خاص و منحصربهفردی بهعنوان نقطه
عطف در محوطه برخوردار است .توجه به منافع طبیعی ،منظر ،نشانههای راه ،قابلیت
تدافعی همگی گواهی بر این انتخاب ارجح بوده است و آنچه مؤید این واقعیت است
تسلسل طبیعی آثار معماری از دوران هخامنشی ،اشکانی ،ساسانی ،ایلخانی ،صفوی ،و
زندی در این مکان است .متأسفانه اقدام زمان معاصر این تسلسل تاریخی طبیعی را
خدشهدار کرده ،زیرا احداث کارخانه قند بیستون در داخل محوطه تاریخی طبیعی
آشفتگی خاصی در سیمای همگون از پهنه وسیع بیستون ایجاد کرده است .استقرار کاخ
ساسانی و کاروانسرای صفوی در کنار جوی بیستون حرکت آب در داخل کاخ ساسانی و
گذر آن از کنار کاروانسرا و پخش آن در پهنه بیستون احداث سد در کنار رودخانه
گاماسیاو در دوره ساسانی و قابلیت آن مکان برای زیست حیات جانوری و مکانی که
احتمال ً شکارگاه خسروپرویز بوده حکایت از شگردی بینظیر و نبوغ ایرانی در مکانیابی
.سد و بهرهوری از آن برای فراهم آوردن بستر طبیعی جهت حیات جانوری بوده است
متن كامل كتيبه داريوش در بيستون
بند – 1من داريوش ،شاه بزرگ ،شاه شاهان ،شاه در پارس ،شاه کشورها ،پسر
ويشتاسب ،نوه ارشام هخامنشي .
بند - 2داريوش شاه گويد :پدر من ويشتاسب ،پدر ويشتاسب ارشام ،پدر ارشام
آريامن ،پدر آريامن چيش پيش ،پدر چيش پيش هخامنش .
بند - 3داريوش شاه گويد :بدين جهت ما هخامنشي خوانده مي شويم [ که ] از
ديرگاهان اصيل هستيم .از ديرگاهان خاندان ما شاهان بودند .
بند – 4داريوش شاه گويد [ 8 :تن ] از نياكان من شاه بودند .من نهمين [ هستم ] ما 9
[ تن ] پشت اندر پشت ( در دو شاخه ) شاه هستيم .
بند – 5داريوش شاه گويد :به خواست اهورا مزدا من شاه هستم .اهورا مزدا شاهي را
به من داد .
22
بند – 6داريوش شاه گويد :اين [ است ] که از آن من شدند به خواست اهورا مزدا من
شاه آنها بودم .پارس ،عيلم ،بابل ،آشور ،عرب ،مودراي ( مصر ) ،اهل دريا
( فينيقيها ) ،سارد ( ليدي ) ،يونان ( يوناني هاي ساکن آسياي صغير ) ،ماد ،ارمنستان ،
کپدوکيه ،پرثو ،زرنگ ( سيستان ) ،هرئي و( هرات ) ،باختر ( بلخ ) ،سغد ،گندار ( دره
کابل ) سک ( طوايف بين درياچه آرال و درياي مازندران ) ،ثت گوش ( دره رود
هيرمند ) ،رخج ( قندهار ) ،مک ( مکران و عمان ) جمعا ً 32کشور .
بند – 7داريوش شاه گويد :اين [ است ] کشورهايي که از آن من شدند .به خواست
اهورامزدا بندگان من بودند .به من باج دادند .آنچه از طرف من به آنها گفته شد ،چه
شب ،چه روز همان کرده شد .
بند – 8داريوش شاه گويد :در اين کشورها مردي که موافق بود او را پاداش خوب دادم
آنکه مخالف بود اورا سخت کيفر دادم .به خواست اهورا مزدا اين کشورهايي [ است ]
که بر قانون من احترام گذاشتند .آن طوري که به آنها از طرف من گفته شد همانطور
کرده شد .
بند – 9داريوش شاه گويد :اهورا مزدا مرا اين پادشاهي داد .اهورا مزدا مرا ياري کرد تا
اين شاهي بدست آورم .به ياري اهورا مزدا اين شاهي را دارم .
بند – 10داريوش شاه گويد :اين [ است ] آنچه به وسيله من کرده شد پس از اينکه شاه
شدم .کمبوجيه نام پسر کوروش از ما او اينجا شاه بود .همان کمبوجيه را برادري بود
بردي نام هم مادر [ و ] هم پدر با کمبوجيه .پس از آن کمبوجيه آن بردي را بکشت ،به
مردم معلوم نشد که بردي کشته شده .پس از آن کمبوجيه رهسپار مصر شد ،مردم نا
فرمان شدند .پس از آن دروغ در کشور بسيار شد هم در پارس ،هم در ماد ،هم در
ساير کشورها .
بند – 11داريوش شاه گويد :پس از آن مردي مغ بود گئومات نام .او از پ ئيشي يا وودا
( پي شياووادا ) برخاست .کوهي [ است ] ارکديش ( ارکادري ) نام .چون از آنجا
برخاست از ماه وي يخن 1چهارده روز گذشته بود .او به مردم چنان دروغ گفت [ که ] :
من بردي پسر کوروش برادر کمبوجيه هستم .پس از آن مردم همه از کمبوجيه برگشته
به سوي او شدند هم پارس ،هم ماد ،هم ساير کشورها .شاهي را براي خود گرفت .از
ماه گرم پد 9 2روز گذشته بود آنگاه شاهي را براي خود گرفت .پس از آن کمبوجيه به
دست خود مرد .
بند - 12داريوش شاه گويد :نبود مردي ،نه پارسي ،نه مادي ،نه هيچ کس از تخمه ما
که شاهي را گئومات مغ باز ستاند .مردم شديدا ً از او ميترسيدند که مبادا مردم بسياري
را که پيش از آن بردي را شناخته بودند بکشت .بدان جهت مردم را مي کشت که مبادا
23
مرا بشناسند که من بردي پسر کوروش نيستم .هيچ کس ياراي گفتن چيزي درباره
گئومات مغ نداشت تا من رسيدم .پس از آن من از اهورا مزدا مدد خواستم .اهورا مزدا
به من ياري ارزاني فرمود .از ماه باگاديش 10 3روز گذشته بود .آنگاه من با چند مرد
آن گئومات مغ و آنهايي را که برترين مردان دستيار [ او ] بودند کشتم .دژي سيک ي
ووتيش ، 4نام سرزميني ني ساي نام در ماد آنجا او را کشتم .شاهي را از او ستاندم .
به خواست اهورا مزدا من شاه شدم .اهورا مزدا شاهي را به من داد .
بند – 14داريوش شاه گويد :شاهي را که ازما برداشته شده بود آن را من برپا کردم .
من آن را در جايش استوار نمودم .چنانکه پيش از اين [ بود ] همان طور من کردم .من
پرستشگاه هايي را که گئومات مغ ويران کرده بود مرمت نمودم .به مردم چراگاه ها و
رمه ها و غلمان و خانه هايي را که گئومات مغ ستانده بود بازگرداندم .من مردم را در
جايش استوار نمودم ،هم پارس ،هم ماد و ساير کشورها را .چنان که پيش از اين [ بود
] آنچه را گرفته شده [ بود ] برگرداندم .به خواست اهورا مزدا من اين را کردم .من
کوشيدم تا خاندان ما را در جايش استوار نمايم چنان که پيش از اين [ بود ] آن طور من
کوشيدم به خواست اهورا مزدا تا گئومات مغ خاندان ما را برنگيرد .
بند – 15داريوش شاه گويد :اين [ است ] آنچه من کردم پس از آنکه شاه شدم .
بند – 16داريوش شاه گويد :چون من گئومات مغ را کشتم پس از آن مردي آثرين
( آثرينا ) نام پسر او در خوزستان ( اووج ) برخاست .به مردم چنين گفت :من در
خوزستان شاه هستم .پس از آن خوزيان نافرمان شدند .به طرف آن آثرين گرويدند .
او در خوزستان شاه شد .و مردي بابلي ندئيت ب ئير ( نيدنيتوبل ) نام پسر ائين ئير او
در بابل برخاست .چنين مردم را بفريفت [ که ] :من نبوکدرچرپسر نبتون ئيت هستم .
پس از آن همه مردم بابلي به طرف آن ندئيت ب ئير گرويدند .بابل نافرمان شد .او
شاهي را در بابل گرفت .
بند – 17داريوش شاه گويد :پس از آن من رهسپار بابل شدم به سوي آن ندئيت ب ئير
که خود را نبوکدرچر مي خواند .سپاه ندئيت ب ئير دجله را در دست داشت .آنجا ايستاد
.و آب عميق بود .پس از آن من سپاه را بر مشکها قرار دادم .پاره اي بر شتر سوار
کردم .براي عده اي اسب تهيه کردم .اهورا مزدا به من ياري ارزاني فرمود به خواست
اهورا مزدا دجله را گذشتيم .آنجا آن سپاه ندئيت ب ئير را بسيار زدم .از ماه اثري يادي
ي 26 ، 5روز گذشته بود .
بند – 19داريوش شاه گويد :پس از آن من رهسپار بابل شدم .هنوز به بابل نرسيده
بودم شهري زازان نام کنار فرات آنجا اين ندئيت ب ئير که خود را نبوکدرچر مي خواند با
سپاه بر ضد من به جنگ کردن آمد .پس از آن جنگ کرديم .اهورا مزدا به من ياري
24
ارزاني فرمود .به خواست اهورا مزدا من سپاه ندئيت ب ئير را بسيار زدم .بقيه به آب
انداخته شد .آب آن را برد .از ماه انامک 2 ، 6روز گذشته بود که چنين جنگ کرديم .
بند – 1داريوش شاه گويد :پس از آن ندئيت ب ئير با سواران کم گريخت رهسپار بابل
شد .پس از آن من رهسپار بابل شدم .به خواست اهورا مزدا هم بابل گرفتم هم ندئيت
ب ئير راگرفتم .پس از آن من ندئيت ب ئير را در بابل کشتم .
بند – 2داريوش شاه گويد :مادامي که من در بابل بودم اين [ است ] کشورهايي که
نسبت به من نافرمان شدند .پارس ،خوزستان ،ماد ،آشور ،مصر ،پارت ،مرو ،ثت
گوش ،سکاييه .
بند – 3داريوش شاه گويد :مردي ،مرتي ي نام پسر چين چي خري شهري گوگن کا نام
در پارس آنجا ساکن بود .او در خوزستان برخاست .به مردم چنين گفت که من ايمنيش
شاه در خوزستان هستم .
بند – 4داريوش شاه گويد :آن وقت من نزديک خوزستان بودم .پس از آن خوزيها از من
ترسيدند .مرتي ي را که سرکرده آنان بود گرفتند و او را کشتند .
بند – 5داريوش شاه گويد :مردي مادي فرورتيش نام در ماد برخاست .چنين به مردم
گفت که :من خش ثرئيت از تخمه هوخشتر هستم .پس از آن سپاه ماد که در کاخ او
[ بود ] نسبت به من نا فرمان شد به سوي آن فرورتيش رفت ( گرويدند ) او در ماد شاه
شد.
بند – 6داريوش شاه گويد :سپاه پارسي و مادي که تحت فرمان من بود آن کم بود .
پس از آن من سپاه فرستادم .ويدرن نام پارسي بنده من او را سرکرده آنان کردم .
چنان به آنها گفتم :فرا رويد آن سپاه مادي را که خود را از آن من نمي خواند بزنيد .
پس از آن ،آن ويدرن با سپاه روانه شد ،چون به ماد رسيد شهري ماروش نام در ماد
آنجا با ماديها جنگ کرد .آن که سرکرده ماديها بود او آن وقت آنجا نبود اهورا مزدا مرا
ياري کرد .به خواست اهورا مزدا سپاه من آن سپاه نافرمان را بسيار بزد .از ماه انامک
27روز گذشته بود .آنگاه جنگ ايشان در گرفت .پس از آن ،سرزميني کمپند نام در ماد
آنجا براي من بماند تا من به ماد رسيدم .
بند – 7داريوش شاه گويد :دادرشي نام ارمني بنده من ،من او را فرستادم به
ارمنستان ،چنين به او گفتم :پيش رو [ و ] آن سپاه نافرمان را که خود را از آن من
نمي خواند بزن .پس از آن دادرشي رهسپار شد .چون به ارمنستان رسيد پس از آن
نافرمان گرد آمده به جنگ کردن عليه دادرشي فرارسيدند .دهي زوزهي نام در
ارمنستان آنجا جنگ کردند .اهورا مزدا مرا ياري کرد .به خواست اهورا مزدا سپاه من
آن سپاه نافرمان را بسيار بزد .از ماه ثورواهر 8 7روز گذشته بود چنين جنگ کرده شد.
25
بند - 8داريوش شاه گويد :باز دومين بار نافرمانان گرد آمده به جنگ کردن عليه
دادرشي فرا رسيدند .دژي تيگر نام در ارمنستان آنجا جنگ کردند .اهورا مزدا مرا ياري
کرد .به خواست اهورا مزدا سپاه من آن سپاه نافرمان را بسيار بزد .از ماه ثورواهر 18
روز گذشته بود آنگاه جنگ ايشان در گرفت .
بند - 9داريوش شاه گويد :باز سومين بار نافرمانان گرد آمده به جنگ کردن عليه
دادرشي فرا رسيدند .دژي اويما نام در ارمنستان آنجا جنگ کردند .اهورا مزدا مرا ياري
کرد .به خواست اهورا مزدا سپاه من آن سپاه نافرمان را بسيار بزد .
از ماه ثائيگرچي 9 ، 8روز گذشته بود آنگاه جنگ ايشان در گرفت .پس از آن دادرشي
به خاطر من در ارمنستان ماند تا من به ماد رسيدم .
بند - 10داريوش شاه گويد :پس از آن واميس نام پارسي بنده من او را فرستادم
ارمنستان و چنين به او گفتم :پيش رو [ و ] سپاه نافرمان که خود را از آن من نمي
خواند آن را بزن .پس از آن واميس رهسپار شد .چون به ارمنستان رسيد پس از آن
نافرمان گرد آمده به جنگ کردن عليه واميس فرا رسيدند .سرزميني ايزل 9نام در آشور
آنجا جنگ کردند .اهورا مزدا مرا ياري کرد .به خواست اهورا مزدا سپاه من آن سپاه
نافرمان را بسيار زد .از ماه انامک 15روز گذشته بود .آنگاه جنگ ايشان در گرفت .
بند - 11داريوش شاه گويد :باز دومين بار نا فرمانان گرد آمده به جنگ کردن عليه
واميس فرا رسيدند .سرزميني ااتي يار نام در ارمنستان آنجا جنگ کردند .اهورا مزدا
مرا ياري کرد .به خواست اهورا مزدا سپاه من آن سپاه نافرمان را بسيار بزد .نزديک
پايان ماه ثورواهر آنگاه جنگ ايشان در گرفت .پس از آن واميش براي من ( منتظر
من ) در ارمنستان بماند تا من به ماد رسيدم .
بند -12داريوش شاه گويد :پس از آن من از بابل بدر آمدم .رهسپار ماد شدم چون به
ماد رسيدم شهري کوندروش نام در ماد آنجا فرورتيش که خود را شاه در ماد ميخواند با
سپاهي به جنگ کردن عليه من آمد پس از آن جنگ کرديم .اهورا مزدا مرا ياري کرد .به
خواست اهورا مزدا سپاه آن فرورتيش را بسيار زدم .از ماه ادوکن ئيش 25 10روز
گذشته بود که چنين جنگ کرده شد .
بند - 13داريوش شاه گويد :پس از آن ،فرورتيش با سواران کم گريخت .سرزميني ري
نام در ماد از آن سو روانه شد .پس از آن من سپاهي دنبال [ او ] فرستادم .فرورتيش
گرفته شده به سوي من آورده شد .من هم بيني هم دو گوش هم زبان [ او ] را بريدم .
و يک چشم [ او ] را کندم .بسته بر دروازه [ کاخ ] من نگاشته شد .همه او را ديدند .
پس از آن او را در همدان دار زدم و مرداني که ياران برجسته [ او ] بودند آنها را در
همدان در درون دژ آويزان کردم .
26
بند - 14داريوش شاه گويد :مردي چي ثرتخم نام سگارتي او نسبت به من نافرمان شد
.چنين به مردم گفت :من شاه در سگارتيه از تخمه هووخشتر هستم .پس از آن من
سپاه پارسي و مادي را فرستادم تخمس پاد نام مادي بنده من او را سردار آنان کردم.
چنين به ايشان گفتم :پيش رويد سپاه نافرمان را که خود را از آن من نمي خواند آن را
بزنيد .پس از آن تخميس پاد با سپاه رهسپار شد .با چي ثرتخم جنگ کرد .اهورا مزدا
مرا ياري کرد .به خواست اهورا مزدا سپاه من آن سپاه نافرمان را بزد و چي ثرتخم را
گرفت [ .و ] به سوي من آورد .پس از آن من هم بيني هم دو گوش [ او ] را بريدم و
يک چشم [ او ] را کندم .بسته بر دروازه [کاخ ] من نگاهداشته شد .همه مردم اورا
ديدند .پس از آن او را در اربل دار زدم .
بند -15داريوش شاه گويد :اين [ است ] آنچه به وسيله من در ماد کرده شد .
بند -16داريوش شاه گويد :پارت و گرگان نسبت به من نافرمان شدند .خودشان را از
آن فرورتيش خواندند .ويشتاسپ پدر من او در پارت بود او را مردم رها کردند [ و ]
نافرمان شدند .پس از آن ويشتاسپ با سپاهي که پيرو او بود رهسپار شد .شهري
ويشپ ازاتي نام در پارت آنجا با پارتيها جنگ کرد .اهورا مزدا مرا ياري کرد .به خواست
اهورا مزدا ،ويشتاسپ آن سپاه نافرمان را بسيار بزد .از ماه وي يخن 24روز گذشته
بود آنگاه جنگ ايشان درگرفت .
بند -1داريوش شاه گويد :پس از آن من سپاه پارسي را از ري نزد ويشتاسپ فرستادم
چون آن سپاه نزد ويشتاسپ رسيد پس از آن ويشتاسپ آن سپاه را گرفت [ .و ]
رهسپار شد .شهري پتي گرب نا نام در پارت آنجا با نافرمان جنگ کرد .
اهورا مزدا مرا ياري کرد .به خواست اهورا مزدا ،ويشتاسپ آن سپاه نافرمان را بسيار
بزد .از ماه گرم پد 1روز گذشته بود آنگاه جنگ ايشان در گرفت .
بند -2داريوش شاه گويد :پس از آن کشور از آن من شد .اين [ است ] آنچه به وسيله
من در پارت کرده شد .
بند -3داريوش شاه گويد :کشوري مرو نام به من نافرمان شد .مردي فراد نام مروزي
اورا سردار کردند .پس از آن من دادرشي نام پارسي بنده من شهربان در باختر نزد او
فرستادم .چنين به او گفتم :پيش رو آن سپاهي را که خود را از آن من نميخواند بزن .
پس از آن دادرشي با سپاه رهسپار شد .با مروزيها جنگ کرد .اهورا مزدا مرا ياري کرد
.به خواست اهورا مزدا سپاه من آن سپاه نافرمان را بسيار بزد .از ماه آثري يادي ي 23
روز گذشته بود .آنگاه جنگ ايشان در گرفت .
بند -4داريوش شاه گويد :پس از آن کشور از من شد .اين [ است ] آنچه به وسيله من
در باختر کرده شد .
27
بند -5داريوش شاه گويد :مردي وهيزدات نام شهري تاروا نام [در ] سرزميني ي اوتي يا
نام در پارس آنجا ساکن بود .او براي بار دوم در پارس برخاست .چنين به مردم گفت :
من بردي ي پسر کوروش هستم .پس از آن سپاه پارسي در کاخ [ که ] پيش از اين از
انشن [ آمده بود ] آن نسبت به من نافرمان شد .به سوي آن وهيزدات رفت ( گرويد )
او در پارس شاه شد .
بند - 6داريوش شاه گويد :پس از آن من سپاه پارسي و مادي را که تحت فرمان من
بودند فرستادم .ارت وردي ي نام پارسي بنده من او را سردار آنان کردم .سپاه ديگر
پارسي از عقب من رهسپار ماد شد .پس از آن ارت وردي ي با سپاه رهسپار پارس شد
.چون به پارس رسيد شهري رخا نام در پارس در آنجا آن وهيزدات که خود را بردي ي
مي خواند با سپاه به جنگ کردن عليه ارتوردي ي آمد .پس از آن جنگ کردند .اهورا
مزدا مرا ياري کرد .به خواست اهورا مزدا سپاه من آن سپاه وهيزدات را بسيار بزد .از
ماه ثورواهر 12روز گذشته بود آنگاه جنگ ايشان درگرفت .
بند - 7داريوش شاه گويد :پس از آن ،آن وهيزدات با سواران کم گريخت .رهسپار پ
ئي شي يا اوادا شد .از آنجا سپاهي به دست آورد .از آن پس به جنگ کردن عليه ارت
وردي ي آمد .کوهي پرگ نام در آنجا جنگ کردند .اهورا مزدا مرا ياري کرد .به خواست
اهورا مزدا سپاه من وهيزدات را بسيار بزد .از ماه گرم پد 5روز گذشته بود .آنگاه جنگ
ايشان در گرفت و آن وهيزدات را گرفتند و مرداني که نزديک ترين پيروان او بودند
گرفتند .
بند - 8داريوش شاه گويد :پس از آن ،وهيزدات را و مرداني که پيروان نزديک او بودند
[ در ] شهري اووادئيچ ي نام در پارس در آنجا آنها را دار زدم .
بند -9داريوش شاه گويد :اين [ است ] آنچه به وسيله من در پارس کرده شد .
بند - 10داريوش شاه گويد :آن وهيزدات که خود را بردي ي مي خواند او سپاه رخج
فرستاده بود .برعليه وي وان نام پارسي بنده من شهربان رخج و مردي را سردار آنها
کرده بود .و چنين به ايشان گفت :پيش رويد وي وان را و آن سپاهي را که خود را از آن
داريوش شاه مي خواند بزنيد.
هرکول؛ دو هزار سال بر فراز کوه هاي بيستون
سر هرکول سال 1337پس از مرمت هاي جزيي در جاي اصلي خود قرار گرفت و بعد از
چند سال به سرقت رفت ،اما قبل از خروج از کشور در مرز بازرگان کشف و به ميراث
فرهنگي کرمانشاه تحويل داده شد .سر اين مجسمه که دو هزار سال بر کوه هاي
بيستون و در نزديکي نقش برجسته داريوش جا خوش کرده ،در هر سرقت خسارت ديد
ولی در حال حاضر در جای اصلی خود قرار دارد.
28
شباهت هاي هركول ،ميهمان ۲هزار ساله ايران و اسطوره رستم
از هركول ،مشهورترين قهرمان اسطوره اي يونان كه اسطوره آن تا روزگار امروز تداوم
يافته ،پيكره هاي متعددي در شهرهاي گوناگون يوناني نشين بر جاي مانده است .اما
شايد جالب باشد وقتي بدانيم از اين شخصيت اسطوره اي يونان ،پيكره اي نيز در ايران
و در بيستون به يادگار مانده است .با توجه به اين كه ايرانيان عادت به پيكره تراشي
نداشتند ،چگونه است كه پيكره اي ،آن هم از يك پهلوان اساطيري يونان در ايران ساخته
شده و درست در جايي نصب شده است كه بزرگ ترين سنگ نوشته دوران باستان ايران
يعني سنگ نوشته داريوش وجود دارد .زندگي هركول را به نه قسمت می توان تقسيم
من ِه زني
كرد .يكي دوره تولد و كودكي هركول .هركول فرزند زئوس خداي خدايان و آلك ِ ِ
زميني بود .يك نيمه خدا بود .دومين مرحله دوره جواني و رويدادهايي كه پيش از خوان ها
مگارا ازدواج مي كند .صاحب
براي هركول اتفاق افتاد .هركول بزرگ مي شود .با ِ
فرزنداني مي شود .فرزندان خود را در حالتي از جنون بدون آن كه بخواهد از بين مي
برد .براي طلب مغرفت ،هركول مجبور بوده كارهاي سختي را كه اوُرستيوس ،عموزاده
اش و حاكم آرگوس بر او تحميل مي كند ،انجام دهد و همين ها دوازده خوان هركول را
مه را مي كشد .در خوان دوم اژدهاي نه
به وجود مي آورد .هركول در خوان اول شير ن ِ َ
سر لِرن را نابود مي كند .در خوان سوم گوزن زرين شاخ كورينتيس را براي اوُرستيوس
مي برد .در خوان چهارم ،گراز كوه ارومانتوس را براي اورستيوس مي برد .در پنجمين
خوان ،پرندگان استومفالوس را نابود مي كند .در خوان ششم اصطبل هاي آوگياس را
تميز مي كند .در خوان هفتم ،گاو زيباي جزيره كرت را براي اورستيوس مي برد .در
مد ِس را از بين مي برد .در نهمين
هشتمين خوان ،هركول ماديان هاي انسان خوار ديو ِ
خوان كمربند هيپوليتا ،ملكه آمازون ها را _ زناني بودند جنگجو و مجرد كه اطراف درياي
سياه زندگي مي كردند _ براي دختر اورستيوس مي برد .در خوان دهم ،گله گاوهاي
قرمز رنگ گريون را براي اورستيوس مي برد .در خوان يازدهم ،هركول سگ كربروس را
كه سه سر و نگهبان جهان زيرين بود براي اورستيوس مي برد .در دوازدهمين خوان،
سيب هاي زرين خدايان را كه نماد جاودانگي آنها بود از باغ هسپريدها مي دزدد و براي
برد. مي اورستيوس
اينها دوزاده خوان هركول بودند .چهارمين مرحله ،حوادث فرعي هستند كه در جريان اين
خوان ها روي دادند .اين حوادث فرعي جريان هايي هستند كه هركول مجبور به انجام
دادن آنها نبوده است .حال آن كه در دوازده خوان به امر اورستيوس مجبور بود كارهايي
را انجام دهد تا از گناه فرزند كشي اش مبرا شود .ولي در اين ميان زمان هايي هم بوده
كه يا براي انجام دادن يك خوان مي رفته يا در حال بازگشت از آن بوده و مي ديده است
29
كه به مردمي ظلم مي شود .هركول به خاطر منش پهلوانانه اش مي رفته و مردم را
نجات مي داده است .جنگ ها و لشكركشي هاي هركول پنجمين مرحله زندگي اوست.
هركول در اسطوره اش جنگ هاي متعددي كرده است ،مثل جنگ تروآ ،جنگ با آوگياس،
جنگ با دريوپ ها و جنگ با اورمينيون .مرحله بعدي حوادث فرعي است كه در جريان
جنگ ها و لشگركشي هاي هركول رخ مي دادند .اين حوادث قبل يا بعد از جنگ براي
هركول اتفاق مي افتادند و او را باز هم به خاطر منش پهلوانانه اش درگير مسايلي مي
كرده است .مرحله بعد ،رويدادهاي مربوط به پيش از مرگ هركول است كه بيشتر دوره
بردگي هركول نزد اومفال را شامل مي شود .مرحله هشتم مرگ هركول است .هركول
هنگامي كه پيراهني آغشته به سم به تن داشت ،در حال مرگ بود ،سم در بدنش رسوخ
مي كرد و او را به شدت آزار مي داد .شخصي به نام فيلوكتِتيس هركول را آتش مي زند
و هركول به دنياي ديگر مي رود .آخرين مرحله ،پيوستن هركول به جمع خدايان است.
البته باز هم خداي كاملي نمي شود چون مادرش زميني بوده است .و سپس با هِيه كه
يك ايزد بانو بوده ازدواج مي كند .اين اسطوره هركول است .تا حال رسم بر اين بوده كه
هركول را با ايزد وَِرثر غنه كه بعدها تبديل به ايزد بهرام مي شود مقايسه مي كردند .اما
ورثر غنه خداي كاملي بود ،در صورتي كه هركول نيمه خدا بود .در اسطوره ورثر غنه،
اين ايزد به شكل هاي متعددي مثل پرنده شكاري ،گراز ،شتري با دندان هاي تيز و ...در
مي آيد اما هركول به شكل هيچ حيواني در نمي آمده فقط پوست شيري بر تن مي كرده
است .ايزد بهرام بيشتر با مارس رومي ها شباهت دارد تا شخصي مثل هركول .من فكر
مي كنم كه در اساطير ايران دو شخصيت هستند كه خيلي به هركول شباهت دارند .يكي
گرشاسب است كه گرزور است ،گيس ور است يعني موي مجعد دارد ،پهلوان است ،با
اژدها مي جنگد و مي كوشد كه پليدي ها را نابود كند .اما شخصيت ديگري كه فوق العاده
با هركول شباهت دارد ،رستم است .رستم پهلواني است كه تولدي غير طبيعي دارد .به
صورت سزارين (رستمانه) به دنيا مي آيد .هركول به خاطر جثه بسيار بزرگش به صورت
منه زني زميني بود و طبق
غير طبيعي به دنيا مي آيد .او فرزند زئوس خداي خدايان و آلك ِ ِ
اساطير ،زئوس طول شبي را كه با آلكمنه آرميد ،سه برابر شب هاي عادي كرد و همين
باعث شد كه هركول كودكي بسيار قوي بنيه باشد .هر دو در كودكي بسيار قوي بودند.
هركول در كودكي مارهاي خيلي بزرگي را كه ايزد بانو هرا فرستاد خفه كرد .در اسطوره
ما هم رستم در كودكي گرزش را روي بقيه گرزها مي گذارد و كسي نمي تواند گرز خود
را از زير آن تكان دهد .هر دو پهلوان داراي خوان بودند .هركول دوازده خوان داشت و
رستم هفت خوان .در اين هفت و دوازده هم مشابهتي مي بينيم .سه و چهار جزو اعداد
مقدس به شمار مي آيند به ويژه در آيين مانوي .سه به اضافه چهار مي شود هفت كه
30
هفت خوان رستم را داريم .سه ضرب در چهار مي شود دوازده .يونانيان هميشه عادت
به ضرب داشتند .در معماري يونان هم مي بينيم كه طول بناها از عرض بناها خيلي بيشتر
است و بناها حالت دراز دارند .اما ايرانيان هميشه عادت به توازن داشتند .در اكثر
معماري ايران مي بينيم كه اندازه ساختمان ها تقريبا يك حالت مربع شكل دارد .نمي
توان گفت حتما دليل مشابهت خوان ها و تعداد آنها اين است ولي به هر حال بايد به اين
مساله هم توجه كرد .هر دو فرزندانشان را مي كشند .در خوان هايشان هر دو با شير
جنگ مي كنند ،با اژدها نبرد مي كنند و چند خوان مشابه با يكديگر دارند .مهم تر از همه
مرگ اين دو است .هركول به خاطر زهري كه در بدنش بوده تن به سوختن مي دهد و
رستم به وسيله يك تير زهرآگين از سوي شقاد برادر ناتني اش مي ميرد .شاید دقیق
نباشد كه بگوییم اسطوره رستم ما از يونانيان تاثير گرفته است .ما هم ملت بزرگي
بوديم که اسطوره هاي خود را داشتيم .فقط اين دو قهرمان خيلي به يكديگر شباهت
دارند .در اساطير هند هم حالت خيلي خفيف تر اين پهلوان وجود دارد .رستم و هركول
هر دو داراي گرز و تير و كمان هستند .رستم سوار رخش مي شده هركول هم گاه گاهي
سوار يك اسب بالدار مي شده است ،كه ديونيزوس اين اسب را به او داده بود .اسطوره
هركول در دوره آركائيك به وجود آمد .چون اولين بار هركول در داده هاي هنري دوره
آركائيك يونان مانند سفالينه ها ظاهر مي شود .البته اين بدان معنا نيست كه رستم هم
در دوره آركائيك به وجود آمده باشد .اسطوره نيازهاي يك ملت است .نيازهايي كه نمي
توانند به آن پاسخ دهند ،اسطوره را مي سازند كه اسطوره به آنها پاسخ دهد .حتما
يونانيان در آن زمان مردمي بودند كه به آنها ظلم مي شده است و تحت فشار حاكمان
بودند و كسي هم نبوده كه جلو زور و جفايي را كه به آنها مي شده است ،بگيرد .در
نتيجه ،آنها هركول را ساختند و مي بينيم كه معروف ترين شخصيت اسطوره در كل جهان
است .سال 2001و 2002كمپاني والت ديسني كارتون هركيولس را ساخت .به سرعت
بازي كامپيوتري و Play stationآن وارد بازار شد .به طوري كه تاثير عميق آن حتي روي
بچه هاي ايران هم مشاهده مي شود .تا آنجا كه پاك كن و دفتر و جامدادي و لوازم
شد. بازار وارد هركول عكس با ديگري
اسطوره هركول تا عصر حاضر هم ادامه دارد و خيلي محبوب است .قهرمان وزنه
برداري جهان ،حسين رضازاده ملقب به هركول شده است .پس اسطوره هركول در
طول ساليان متمادي ادامه داشته و دارد .هركول يك اسطوره كامل پوياست .هركول يك
اثر دوره سلوكي است .تاكنون در بيشتر پژوهش ها كه بررسي ،گمانه زني يا حفاري
شده بودند ،به آثار دوره سلوكي هم اشاره شده بود .ولي هدف دوره سلوكي نبود .در
حالي كه سلوكيان 182سال در ايران حكومت كردند .سلوكيان تاثيرات عميقي در ايران
31
به جا گذاشتند و داده ها و نشانه هايي را از يونان وارد هنر ما كردند .تاثيرات سلوكيان بر
ايران ،به دوره اشكاني و ساساني هم منتقل شد و از دوره ساساني به صدر اسلم رسيد
و همين طور تا دوره قاجار ادامه يافت .به غير از هركول مجسمه دیگری که بازمانده از
دوره سلوکی باشد یافت نشده است .گيرشمن در حفاري هاي بَردِنشانده ،يك مجسمه
هركول در حال خفه كردن يك شير پيدا كرده كه به احتمال خيلي زياد اين مجسمه در
گ بُتان كه مربوط به دوره اِليمائيدها هست مي
خارج از ايران ساخته شده است .در تَن ِ
بينيم كه در نقش برجسته ها ،در كنار هر شخص يك هركول است .همچنين در شوش هم
چندين پلك سفالي هركول مربوط به دوره هاي اشكاني و سلوكي به دست آمده است.
روي بشقاب هاي سيمين دوره ساساني هم در دو جا اسطوره هركول را مي بينيم.
تصوير پهلواني برهنه است كه گرز به دست دارد و در يك دستش هم پوست شير است.
اما آيا ايرانيان در دوره هاي اشكاني و به ويژه ساساني ،يعني 600سال بعد از سلوكيان
به اين اسطوره هركول مي گفتند يا نه ،مطمئن نيستيم .ممكن است اسم ديگري داشته
مثل اسمي ايراني .اما آن را با هر اسمي كه مي خواندند ،قطعا از نظر ظاهري همان
دادند. عاريت ما به را اين آنها كه است يونيان هركول
هر چند كه اسطوره هركول در يونان و در دوره آركائيك متولد شد و رشد كرد اما به
سرعت مرزهاي زماني و مكاني را در نورديد و در نقاطي چون بيگرام افغانستان ،نمرود
داغ تركيه ،سلوكيه كنار دجله ،هاترا در عراق نيز پيكره هاي متعددي از هركول هست و
اين تنها مخت َص به ما نبوده چون اسطوره بسيار جذابي بوده است و امروزه نيز اين
اسطوره به شكل مدرن آن وجود دارد.
منابع:
Le rocher de Bisotun, Pierre Lecoq, Le Monde de La Bible .1
.۲از زبان داریوش ،هاید ماری كخ ،ترجمه دكتر پرویز رجبی ،نشر كارنگ ،تهران ۱۳۷۹
. ۳ایران از آغاز تا اسلم ،ر .گریشمن ،ترجمه محمد معین ،علمی و فرهنگی ،تهران
۱۳۷۹
32